اشعار سایه

برکسی پوشیده نیست که شعر وادبیات نزد ایرانیان از غنای بالایی برخوردار است. در حوزه ی شناخت سایه و بازگشت به خویشتن نیز شعرای ما بسیار هنرمندانه به این مقوله پرداخته اند.در این بخش منتظر اشعار سایه ای هستیم. دوست دارم این بخش را به مدد لسان الغیب حافظ شیراز شروع کنم:  

 

 

در اندرون من خسته دل ندانم کیست  که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

ضرب المثل های سایه

با اینکه سایه از مفاهیمی است که دکتریونگ حدود صدسال پیش مطرح نمود ولی ادبیات کهن ملل نشان می دهد که این مفهوم خیلی هم ناآشنا نیست. در این بخش منتظر ضرب المثل های شما دوستان هستیم. به ویژه اگر تحلیل خودتان را هم ضمیمه کنید.   


من با یک ضرب المثل معروف شروع می کنم، تحلیلش با دوستان:


مار از پونه بدش میاد در لونش سبز میشه
...

ما آینه دیگرانیم و دیگران آینه ما!

هنگامی که کسی را تحسین می کنید، این فرصت را پیدا می کنید که یکی از جنبه های خود و او را پیدا کنید. 

علاوه بر فرافکنی های منفی باید به فرافکنی های مثبت نیز توجه کنیم. آن ها نیز یادآور جنبه هایی در ما هستند. اگر شجاعت یک قهرمان را تحسین می کنید، به این دلیل است که میزان شجاعتی که می توانید در زندگی ابراز کنید را در او می بینید. 

بیشتر افراد عظمت خود را فرافکنی می کنند و اگر شما عظمتی را مشاهده می کنید، در واقع عظمت خودتان را می بینیدو چشمانتان را ببندید و به این نکته بیاندیشید، اگر عظمت فرد دیگری را تحسین می کنید، آن چه می بینید عظمت خودتان است و اگر آن را نداشتید، نمی توانستید آن را در دیگری تشخیص دهید. شاید شما به شیوه ای متفاوت این ویژگی را نشان می دهید. 

بنابراین می توان گفت وقتی به کسی عشق می ورزید، در واقع به دلیل خصلت هایی است که آن فرد دارد و این خصلت ها جایی در تاریک خانه وجود شما پنهان شده اند. 

کافیست چشمانتان را باز کنید و به خود بنگرید، البته چون نمی توانیم خود را بنگریم، به آینه ای نیاز داریم. شما آینه من هستید و دیگران آینه شما!  

بزرگان دین ما گفته اند که مومن آینه مومن است. مطمئناً چیزهایی که در خودتان دوست دارید یا ندارید، در دیگران می بینید. با شناسایی و در آغوش کشیدن این جنبه های خود می توانید با خود و دیگران ارتباط بهتری برقرار کنید.

نصیحت ما به دیگران، خودمان را رستگار می کند!

 

 

می گویند روزی حکیمی با ملانصرالدین قراری داشت تا با هم به مناظره بنشینند. 

هنگامی که حکیم به خانه ملا رسید، او را در خانه نیافت و بسیار خشمگین شد. تکه گچی برداشت و بر در خانه ملا نوشت :"نادان ابله"! 

ملا به خانه آمد و این نوشته را دید و با شتاب به منزل حکیم رفت و به او گفت : قرارمان را فراموش کرده بودم، مرا ببخشید تا به منزل آمدم و اسم شما را بر در منزل مشاهده کردم، به یاد قرارمان افتادم! 

معمولاً رنجش ما از دیگران به سبب جنبه های حل نشده خودمان است. بنابراین، بیشتر اوقات مطالبی را که به عنوان قضاوت یا راهنمایی به دیگران می گوییم، در واقع "به خودمان" می گوییم. 

ما نقطه ضعف های خود را به دیگران نسبت می دهیم و مطالبی را به دیگران می گوییم که در درون خود ماست. هنگامی که درباره دیگران پیش داوری می کنیم، در حقیقت درباره خود پیش داوری کرده ایم. به علاوه در بسیاری از موارد توصیه هایی که به دیگران می کنیم، نشانه اینست که ما به آن توصیه ها نیاز داریم و بخشی از درون ما تشنه این توصیه هاست و آن را می طلبد. 

خصلت های فرافکنی شده به دیگران خصلت هایی است که در سایه ما به سر می برند و سایه آن بخشی از روان است که در اعماق خودآگاهی یا بین آگاهی و خودآگاهی قرار دارد. 

تا هنگامی که وجود برخی از جنبه ها را در خود انکار کنید، به این افسانه تحقق می بخشید که سایرین ویژگی هایی دارند که شما ندارید. 

فرافکنی و خودشناسی

فرافکنی پدیده جالب توجهی است. فرافکنی یکی از دفاع های روانی است. درست مانند پادتن ها که دفاع از بدن را به عهده دارند.

فرافکنی به معنای نسبت دادن غیرارادی رفتار ناآگاهانه خود به دیگران است، به طوری که انگار این وی‍ژگی ها در دیگری یا دیگران وجود دارد. در ادبیات غنی ما نیز فرافکنی در این جمله نیز آورده شده است.

" کافر همه را به کیش خود پندارد." برای مثال : اگر کسی در درون خویش احساس حقارت و خودکم بینی کند و به این نتیجه برسد که دیگران او را تحقیر می کنند و رفتار درستی با او ندارند یا فردی که نسبت به دیگران بدبین است، ممکن است رفتار و گفتار دیگران را بد تعبیر کند و به این نتیجه گیری نادرست برسد که دیگران قصد آسیب رساندن یا صدمه زدن به وی را دارند یا در پی این هستند که زیر آب او را بزنند.

ما فقط آن چه را که خودمان هستیم، می بینیم. پدیده فرافکنی را می توان در قالب دیگری نیز توضیح داد. 

 

اگر آن را فقط به صورت نوعی تبادل انر‍ژی ببینید، می توانید تجسم کنید که صدها خروجی الکترونیکی بر روی سینه خود دارید و هر خروجی نشانه ویژگی خاصی است. ویژگی هایی که مورد پذیرش و تایید شما هستند، درپوش دارند و از این رو ایمن بوده و اتصالی نمی کنند، اما ویژگی هایی که ما را ناراحت می کنند و هنوز پذیرای آن ها نیستیم، بار الکتریکی دارند. بنابراین هنگامی که با افرادی  روبرو می شویم که یکی از این ویژگی ها را نشان می دهند، در واقع درست مانند این است که دوشاخه آن ها به ما وصل می شود.  

برای مثال: اگر خشم را در خود انکار کنید، افراد تندخو را جلب می کنید، چون احساس خشم سرکوب شده سبب می شود تندخویی اطرافیان را ببینید یا نسبت به افراد تندخو واکنش بسیار شدیدی از خود نشان بدهید، چون فکر می کنید شما فرد خشمگینی نیستید و هیچ گونه خشمی در درونتان نیست.

اگر از تکبر کسی می رنجید، شاید به دلیل آنست که تکبر را در وجود خود نمی پذیرید و آن را انکار می کنید. البته بدین معنا نیست که ما نسبت به ویژگی های منفی در خود یا دیگران بی تفاوت باشیم. طبیعی است که ویژگی های منفی مانند حسد، تکبر، پرخاشگری، رقابت جویی خصمانه و مانند آن واکنش های منفی را در ما بر می انگیزد، اما اگر این ویژگی ها درخودمان باشدو از آن بی خبر باشیم، مطمئناً واکنش های منفی ما بسیار شدیدتر از کسانی خواهد بود که نسبت به این ویژگی های منفی وجود خود آگاهی دارند.

اگر متوجه شدید که نسبت به رفتار دیگران واکنش شدیدی از خود نشان می دهید، می توانید از خود بپرسید که : خوب، درست است که فرد الف رفتارهای نامناسبی دارد، ولی چرا من باید تا این اندازه نسبت به او حساسیت نشان دهم و از او متنفر باشم؟ پس حتماً اشکالی در من وجود دارد که تا این اندازه حساس هستم. از طرفی اگر دیگران را افرادی در حال رشد ببینید، به جای واکنش های منفی شدید با آن ها مدارا خواهید کرد و با خود خواهید گفت : رفتارهای نامناسب آن ها از تاریخچه زندگی آن ها برمی خیزد و اگر زندگی فرصت های مناسبی در اختیار آن ها قرار دهد، مطمئناً اصلاح خواهند شد.