یونگ که نخستین بار این واژه را به کار گرفت از آن برای اشاره به آن بخش هایی از شخصیت استفاده کرد که طرد و پنهان شده اند.
تعریف او از سایه این بود : "سایه آن کسی است که شما نمی خواهید باشید."
برای آشتی با خود لازم است که این جنبه های منفی را به عنوان بخشی از وجودتان بپذیرید و با آن ها یکپارچه شوید. برای یکپارچه شدن لازم است که از داوری خود دست بکشیک. ما باید خود را برای انسان بودن و کاستی داشتن ببخشیم، زیرا هنگامی که خود را مورد قضاوت قرار می دهیم، خود به خود نسبت به دیگران نیز پیش داوری روا می داریم.
جهان آینه ای برای بازتاب درون ماست. هنگامی که بتوانیم خود را بپذیریم و ببخشیم، خود به خود می توانیم دیگران را نیز بپذیریم و ببخشیم.
پس اولین قدم در شناسایی سایه، پذیرفتن آن است. باید بپذیریم که به عنوان یک انسان دارای ویژگی های مثبت و منفی هستیم و از داشتن آن ها احساس شرم یا خجلت نکنیم.
اکنون به چند سوال زیر پاسخ دهید، سوالات ارائه شده به شما کمک می کند با جنبه های مهمی از خود آشنا شوید، به همین دلیل هر سوال در یک پست جداگانه می نویسم:
1. از چه چیزهایی بیش از همه می ترسم؟
۱- از طرد شدن پذیرفته نشدن و مورد تایید قرار نگرفتن می
ترسم
۲- از رفتن به محیط ناشنا و غریب مثل خارج از کشور رفتن هر چند که دارم میروم ولی با ترس
با سلام.....آقای رضائی من واقعا از خودم و دنیای اطرافم خسته شدم ....از تصمیم هایی که میگیرم ولی عملی نمیکنم خسته شدم ...احساس میکنم 27 سال از عمرم گذشته و اونی که باید میشدم نشدم .....چرا نمیدونم شاید تنبلی کردم ولی تصور میکنم که توانایی بلقوه ای دارم ولی نمیدونم در چه زمینه ای ...خلاصه خیلی سردرگمم خواهشا کمک کنید
ببخشید...تست شخصیت رو من پیدا نکردم کجا ی وبلگتون هست؟
سلام
در وبلاگ روان تحلیل گری هست.
http://soheil-rezaee.persianblog.ir
از دست دادن عزیزانم بیشترین ترس من است..حتی شاید بیش از مرگ یا همسان با ان
سلام
آیا به نظر شما بها دادن به ترسامون اونا رو قوی تر نمی کنه و زمینه رو برای تسلیم شدن در برابر اونها فراهم نمی کنه ؟
من از ترسیدن میترسم، از جا زدن میترسم، از تعلل میترسم. ذاتا آدم ترسویی نیستم ولی بنابه دلایلی، سر دست اندازهای مهم زندگی انگار به تسلیم شدن عادت کردم.از وقتی یادم میاد بارها در مرز رسیدن به چیزی که دوست داشتم بدون دلیل خاصی جا زدم. و این شاید بزرگترین معمای زندگیم باشه که در عین اینکه گاهی خیلی ازارم میده اما هنوز جوابش رو پیدا نکردم....فکر نمیکنم این از ویژگیهای آرکی تایپ خاصی باشه شاید یه جور اختلال باشه که ریشه در همون سایه ها داشته باشه نمیدونممم...
خنده داره ولی من از ازش می ترسم
خیلی هم دوست دارم از شرش خلاص بشم ولی نمی دونم چطوری ... متأسفانه خیلی موقعیتها هم هست که من دچار این ترس میشم چون تقریباً همه جا هست !
من از «لرزیدن زمین زیر پا»م می ترسم ... مثل ساختمانهایی که کمی قدیمی می شوند ... مثل آسانسورهای تندرو ... مثل طبقات بالای ساختمانها ...
راستی راهی هست که من از شر این ترس خلاص بشم؟؟
خیلی خوشحال میشم ریشه شو بدونم و نجات پیدا کنم.
میترسم از یکنواختی و اینکه نسبت به الطاف الهی بی تفاوت بشم در واقع از روز مرگی خصوصا در میانسالی
تنها ترسم اینه که کاریو که دوس دارم بکنم انجام بدم و خدایه نکرده اگه شکست بخورم از طرف بابا مامانم سرزنش بشم!
با سلام خدمت استاد گرامی.
از طرد شدن و مورد تایید قرار نگرفتن. از بی پولی و نیاز مالی به دیگران حتی از خانواده به شدت می ترسم.
من کاملم...
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته خو یا شیطان صفت باشم ،
من میتوانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم، من میتوانم سکوت کنم،
نادان و یا دانا باشم، چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است. و تو هم
به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ،
من را خودم از خودم ساخته ام، تو را دیگرى باید برایت بسازد و تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساخته ام، آمال من است، تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه
آرزوهایشان و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه
ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى. میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من
هم.
میتوانى از من متنفر باشى بى هیچ دلیلى و من هم ،
چرا که ما هر دو انسانیم. این جهان مملو از انسانهاست ، پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و
من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است. دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند، حسودان از من متنفرند ولى بازمیستایند، د
شمنانم کمر به نابودیم بسته اند و همچنان میستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه
حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى، من قابل ستایشم،
و تو هم...... یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان،
با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى، نامت را انسانى باهوش بگذار
گاندی